پرازحرفم و پر از تلخی.واقعا نمیدونم دیگه چی خوشحالم میکنه و چی ناراحت.سردرگم و مبهوت. این روزا بیشتر کارای خونه افتاده رو دوش مامان.مامانی که این همه از خود گذشتگیش منو تا سرحد مرگ عصبانی میکنه.‌‌‌بعد از ماجراهای یه ماه پیش احساس میکنم دچار افسردگی شدم.دیگه حتی شوق صبح زود زنگ زدن به ابجی و ساعت ها صحبت کردن باهاشو ندارم.از آدما بشدت فراری و دوباره رفتم تو لاک تنهاییم. گاهی احساس پشیمانی بهم دست میده،ازینکه جواب منفی بی هیچ دلیل منطقی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه هودینگ آکادمی بورس راه های آنی کسب درآمد از اینترنت و فروش فایلهای غیر قابل استفاده خودتان فروشگاه pgsgraph اینجا همه چی هست لپ استور صبرم سر اومد چه فیلمی؟